Wednesday, December 31, 2003

!!چنین گفت ایزدبانویی

تو را نمی بخشند
به تهمت دیدن
به جرم زمزمه کردن
و عشق ورزیدن
به اتهام شنودن
.و بازگو کردن
مرا نبخشیدند
...تو را نمی بخشند

پ.ن.1: این پست را ایزد بانو لطف کرده و داره می نویسه! بچه مون نوشتنش نمیومد گفت من پست بزنم براش
!پ.ن.2: بیاین کامنت بدین
پ.ن.3: شعر از نصرت رحمانی
!پ.ن.4: تو کامنتاتون ازم تعریف کنین
!پ.ن.5: بای بای همه

comments

Sunday, December 28, 2003

وقتی میگن بیست هزار نفر یعنی حداقل چهل هزار نفر
دیگه داره حالم از اینکار هاش بهم میخوره . نمیدونم چه جوری میتونین یه همچین خدایی رو پرستش کنی
الان تو زندگیم به جایی رسیدم که اگه وجودش هم برام ثابت بشه باز برام فرقی نمیکنه . من مرتدم . هر کی دستش بهم میرسه سنگسارم کنه

comments

Saturday, December 27, 2003

به این خدای جاکشتون بگین دوباره کسخل نشه از این زلزله ها بفرسته سمت تهران . چون ما خونمون محکمه نمیمیریم ! من هم اصلن از طعم گوشت مرده ی زیر آوار مونده خوشم نمیاد

comments

رو شیشه عقب فولکسه یه کاغذ چسبونده بود روش نوشته بود میخواد بفروشتم. بعد هم یه دونه از این شکلک غمگینا :( زیرش هم شماره موبایل
غصم گرفت

comments

Wednesday, December 24, 2003

جستن

يافتن

و آنگاه

به اختيار برگزيدن

و از خويشتن خويش

باروئي پي افکندن...ه

یا به عبارت دیگر
سیب سرخ یا سیب زرد ، مسئله این است

comments

Monday, December 22, 2003

اگه یک درصد احتمال داشت که یه روزی سر من به سنگ بخوره از روی حماقت دوباره مسلمون بشم ، با مسلمون شدن مایکل جکسون اون یک درصد احتمال هم از بین رفت

comments

Saturday, December 20, 2003

همین الان دو تا خبر مهم به دستم رسید
اول اینکه این باقالی دوباره نامرحوم شده و دوباره شروع کرده به بد و بیراه گفتن به در و دیوار
خبر دوم اینکه حاج شعبون زحمت کشیده و کل آلبوم سیاوش قمیشی رو آپلود کرده رو وبلاگش . فقط بدیش اینه که نه میشه گوش کرد نه میشه داونلود کرد و من فعلن دارم فکر میکنم ببینم خوبیش چیه پس آخه

comments

سفر نامه ی گیلان

راستش میخواستم بشینم یه 200-300 خط سفرنامه بنویسم ولی دیدم نه حالش رو دارم نه برای کسی اهمیتی داره که من اونجا چه گهی خوردم لذا به ذکر چند نکته اکتفا میکنم
یک: جاده رشت خدا رو شکر از قزوین رد نمیشه . یعنی از توی اتوبان قزوین زنجان که بری یه خروجی داره که میره سمت قزوین ولی ما اونقدر احمق نبودیم که همچین ریسکی بکنیم
دو: تو اتوبان درست بعد از قزوین یه جا یه سگ رقته بود زیر ماشین له شده بود یه چیزی حدود 100 تا کلاغ داشتن لاشه اش رو میخوردن . 200-300 تا هم رو هوا چرخ میزدن منتظر نوبت خیلی منظره ی جالب ناکی بود !!!ه
سه : یه جایی تو اتوبان ما داشتیم 160 تا راه میرفتیم کلی هم حال میکردیم به خیال خودمون داریم تند میریم که یه دفه یه دوو اسپرو یه جوری از بغل ما رد شد که انگار ما داریم 40 تا میریم
اون 120 تا . کف کردیم
سه و نیم : توی منجیل واقعن نیروگاه بادی هست . البته فکر کنم بیشتر جنبه توریستی داشه باشه !! چون از اون همه دکل فقط یکیشون پره داشت بقیه پره نداشتن
چهار :از تهران تا رشت معمولن 5 تا 6 ساعت راهه . ما ساعت 6 آزادی بودیم ساعت 9:30 رشت. البته همه با 50 لیتر بنزین اومده بودن ما با 80 تا
پنج : خیابون گلسار رشت چیزی از خیابونهای شمال شهر تهران کم نداره . یه چیزی تو مایه های میرداماد . منتها ورژن جوادی تر ، ما این 2 شب رو اونجا مستقر بودیم
شش: تو رشت از هر کی آدرس بپرسی سریع سوار ماشینت میشه میبردت دمه خونه ی خودش از اونجا بهت آدرس میده . تعارف هم میزنه البته . ما که اهلش نبودیم ولی !!!!ه
هفت: ما به هوای سرما و شومینه و ربروف رفتیم شمال . ولی هوای رشت 25 درجه بالای صفر بود . مثل تابستون . لذا ما هم توبورگ خوردیم
هشت : مرداب انزلی تو زمستون اصلن جای قشنگی نیست .
نه : یه موزه تو بندر انزلی هست به اسم موزه ی نیروی دریایی . اگه بخوای از این موزه بازدید کنی باید کفشهات رو در بیاری !!!! مثل مسجد ( آخه یکی نیست بگه احمق کدوم خری میره شمال که بره موزه؟؟؟ ) ولی خوب اگه شرایط مهیا باشه آدم برای دیدن 4 تا تفنگ تو موزه کفشش رو هم در میاره . کی به کیه
ده : از فومن تا ماسوله یه جاده است که 32 کیلومتره . این جاده هم چیزی از جاده ی عباس آباد -کلاردشت کم نداره . جفتشون از قشنگترین جاهایی هستن که تو عمرم دیدم . 32 کیلومتر که از فومن بری یه جا میبینی جاده تموم میشه . اونجا ماسوله است ، آخر راه . بعدش دیگه جاده ای نیست . ماسوله خودش یه داستان جداست
یازده : اگه تو زمستون رفته باشین شمال حتمن متوجه شدین که انگار همه جا متروکه است . البته به جز خود شهر ها . ماسوله هم یه همچین حالتی داشت . یه سری خونه ی قدیمی با نما های زرد که معلوم بود برای جلب توریست رنگشون کرده بودن . حیات هر خونه هم پشت بوم خونه ی زیری بود . اما نمیدونم چرا من همش حس میکردم تو اون خونه ها کسی زندگی نمیکنه . مثل ماکتهای شهرک سینمایی شاید برای اینکه کسی بخواد توشون زندگی کنه زیادی قشنگ بودن ، ولی در هر صورت من که تحمل ندارم 24 ساعته مردم رو بالا پشت بوم خونمون قدم بزنن در و دیوار رو نیگا کنن . شاید اگر من هم بودم میزاشتم میرفتم
دوازده : توی یکی از کوچه های ماسوله یه تیر چراغ برق بودش که اگه زیرش وای میستادی خیره میشدی به بالاش فکر میکردی داره میفته روی سرت !!! من یه 10 دقیقه وایساده بودم فکر میکردم چرا این سیم ها پاره نمیشن که یه لحظه سرم رو اوردم پایین دیدم جماعت وایسادن ببینن من میخ چی شدم که خودشون هم میخ شدن !!! یه دفه یکی گفت برید کنار تیره داره میفته !!! همه در رفتن . بعد دوباره من وایسادم نگاهش کردم کلی پیش خودم فکر کردم دیدم که ابرای بالا سرمن که دارن حرکت میکنن !! نه تیر البته فیلم هم گرفتم ازش که میشه به عنوان سند ارائه کرد
سیزده : یکی از قشنگترین ساحل های شمال ساحل چمخاله است حتی یه شعری بود که میگفت لب داغه لاله بغل چمخاله !! . اگه گذرتون افتاد از دستش ندین . هنوز جواد نشده البته یه موقع مثل ما احمق نباشین که ماشین رو ببرین لب آب
چارده : نکته ی چهاردم اصلن ربطی به موضوع نداره ولی چون خیلی صدمه کشیدم از دستش میگم . موسیقی متال اینطوریه که یا دیوانشی یا نمیتونی تحملش کنی، بین این دو حالت حالتی وجود نداره . لذا نمیتونی توقع کنی که تو یه ماشینی که 3 نفر دیگه هم نشستن بخوای مثلن کورن گوش بدی یا تول .یه بدی دیگه هم داره اینه که تقریبن کل موسیقی های دیگه برات غیر قابل تحمل میشه . حالا شما خودتون حساب کنید من از دست بلک کتز و شهرام کاشانی و دختر احمد آباد چی کشیدم
پانزده : 5 کیلومتر بعد از صومعه سرا یه دهی هست به اسم گوراب زرمیخ . هیچ نکته ی خاصی در مورد این ده وجود نداره
شانزده : تو مسیر تهران رشت و بالعکس چیزهای زیادی میشه خرید ، کلوچه ، ماهی دودی ، زیتون%،برنج ، جارو رشتی خیلی چیزا . ولی به هیچ وجه لواشک کثیف نمیشه خرید . چون نمیفروشن بر عکس جاده چالوس یا هراز
هفده : من یه چیزی حدود 150 تا عکس گرفته بودم که تمام این نکته هارو بصورت مصور نشونتون بدم . وقتی رسیدم تهران دیدم 3 تا عکس تو دوربین هست . ازش پرسیدم بقیه اش رو چه کار کرده جواب منطقی نداشت بده . من هم یه لحظه حالم از هر چی تکنولوژی و دوربین دیجیتاله بهم خورد با زور آخرم دوربین رو ول دادم به سمته در کمد . الان نه تنها در کمدم خط افتاده . بات آلسو دیگه دوربین دیجیتال هم ندارم ولی خداییش خیلی دلم سوخت . حالا گور پدر اون عکس ها که برای گزارش مصور گرفته بودم اون عکسهایی که رو مرداب تو قایق از گرفته بودم رو چرا به فاک داد ؟؟ مادر به خطا

دیگه نکته ی خاصی نمونده

comments

Return of the great savagerock

خوب ما به سلامتی و میمنت کونمون رو هم کشیدیم برگشتیم . فعلن هم صحیح و سلامتیم. به زودی سفرنامه رو هم خدمتتون تقدیم میکنیم

comments

Wednesday, December 17, 2003

همچنان در تهرانیم هنوز ! فردا صبح عازمیم به امید خودا
راستی جاده رشت از قزوین که رد نمیشه؟

comments

دارم میرم شمال تا یکشنبه نقطه
سفرنامه به سبک شهر سوخته ای سوغاتی میارم نقطه
خدافظ فعلن نقطه
این خانوما که داره تو سایت دانشگاه چت میکنه گذاشت من این پست رو بزنم خیلی خانومه نقطه

comments

Tuesday, December 16, 2003

لحظه شماري مردم قزوين براي زيارت رهبر انقلاب

ای رهبر قهرمان ، امشبو قزوین بمان
میدونم بابا هودر قبلن گذاشته این لینک رو ، خوب که چی؟

comments

Monday, December 15, 2003

سینا مطلبی بعد از 7 ماه بالاخره آپدیت کرد !!! ظاهرا از ایران خارج شده
کم کم هر چی آدم حسابیه داره از ایران خارج میشه . همین روزا علی میمونه و حوضش ( نه بابا هر کی که علیه که من نیستم ) ه
ضمنن پست های قبلیش رو هم دیلیت نکرده مثل اینکه فقط قالب رو پاک کرده بودن براش وقتی حبس بوده ( ازاین تریپهای ایزدبانونی)ه

comments

Sunday, December 14, 2003

از امروز ، از صبح که از خواب بیدار شه ، اون موقع که میخواد ریشش رو شونه کنه ، اون موقع که با وافور هارتل میزنه یه دستی ، اون موقع که برادر حسین رو به درگاه میپذیره ، اون موقع که میره بالای منبر زر زر کنه ، خلاصه هر لحظه از زندگیش ، یاد اون سولاخی میفته که خفت صدام مفلوک رو توش مثل موش گرفتن ، تنش میلرزه ، تصور همین برای اینکه یه روز معمولی رو برای من تبدیل کنه به یه روز خوب کافیه

comments

Said max payne


The problem with wanting something,is the fear of losing it,or never getting it

comments

Friday, December 12, 2003

اگه یک شبه دیگه
زیر بارونا قدم زدی بدون
که تمام فکر من پیش تو بود
مثل تو تو زندگیم هییشکی نبود

comments


This flames,they cant burn away my past
they only make the shadows behind me leap higher

comments

صدائي گر شنيدي, صحبت سرما و دندان ست

خیلی احمقانه است که درست توی سرد ترین روز سال گاز خونه ی آدم قطع بشه ، از اون احمقانه تر اینه که به جز شوفاژ هیچی تو خونتون نباشه که بتونه آدمو گرم کنه . شوفاژ سرد هم که مثل فحش خار مادر میمونه
سردمه :((

comments

گذشته ؟ چه حرف احمقانه ای ! چرا گذشته؟
آنچه گذشت و نیستی محض همسان است
اگر به حرکت دستی کلاف به انتهایش برسد
پس این تکاپوی خلاق بی انتها از بهر چیست ؟
گذشته ها گذشته ! از این چه میتوان دریافت؟
گذشته انگار هیچ گاه وجود نداشته
با این همه باز میگردد ، گویی پیوسته وجود دارد
من خواهان نیستی جاودانه ام


چنین گفت ابلیس

comments

Thursday, December 11, 2003

امروز کانال دونا تی وی مجارستان فیلم دایره ی جعفر پناهی رو نشون داد ، اون هم به زبون فارسی با زیر نویس
خیلی برام عجیب بود ، بعد از یکی دو هفته تلویزیون رو روشن کردم ، بعد هم در حالیکه کاملن حواسم جای دیگه بود ، خیلی تصادفی زدم روی این کانال که هیچ وقت تا حالا 3 ثانیه بیشتر روش مکث نکرده بودم ( خیلی کم پیش میاد که 3 ثانیه بیشتر روی یه کانال مکث کنم !) دیدم داره یه فیلم ایرانی نشون میده ، چون حوصله هیچ کار دیگه ای رو نداشتم و فیلمش هم یه جورایی بود نشستم تا آخرش . و آخر فیلم دیدم که نوشت دایره ! کف کردم
من هر جایی که عقل جن میرسید دنبال این فیلم گشته بودم ، حتی پشت شهرداری ! اونوقت..... اینطوریه دیگه دلتون بسوزه
فیلمش از تصوری که داشتم خیلی تیره تر بود . یه دایره ی کامل از آدمهای تاریک . حالت هایی که دیگه بد تر از اون نمیشه تصور کرد
ولی اگه گیر اوردید حتمن ببینید ( البته اگه باباتون نگفت سیاهه نمیخواد ببینی ) !ه

comments

Eternity....

فرض کنید یه نویسنده یه کتاب بنویسه ، فرض کنید شخصیت های این کتاب موجودات با شعور باشن ، یعنی از خودشون قدرت تفکر و تخیل داشته باشن . ولی خبر نداشته باشن که شخصیت های کتابن . همین تصور ساده میتونه خیلی از سوال هایی که ممکنه ذهنتون رو به خودش مشغول کنه جواب بده . مثلن من خیلی در مورد ابدیت فکر کردم ، ولی اصلن برام قابل تصور نبود
حالا شما تصور کنید که شخصیت های یه کتابید ، مثلن صد سال تنهایی رو در نظر بگیرید ، صد سال تنهایی 100 سال طول میکشه داستانش ، ولی من 3 روزه خوندمش ، یعنی 3 روز از زمان ما با سی و شش هزار و پانصد روز از زمان شخصیت های کتاب برابره
نکته رو گرفتین؟
اما وای به اون روزی که اون آدمای قصه بفهمن که همه ی زندگیشون سیگنال های مغز نویسنده است
خیلی بد میشه

comments

Wednesday, December 10, 2003

Every day is another step closer to the edge

من همین الان فهمیدم که 7581 روز از عمرم رو برای زندگی تو این دنیا هدر کردم

با تشکر از استاد

comments

هر دفه که مجبور میشم برای یکی از همکلاسی هام توضیح بدم وبلاگ چیه ، هر دفه که یه ساعت خودم رو جر میدم تا بفهمن کامنت چیه و چه جوری میشه کامنت داد ، حالم از دانشگاه آزاد بهم میخوره
وقتی میرم برای اون آقای محترمی که داره ام سی اس سی میگیره ویندوز 2000 نصب میکنم حالم از حماقت مردم بهم میخوره
وقتی پروژه اسمبلی اون بابایی که مثلن دانشگاه سراسری درس میخونه رو انجام میدم ، حالم از فردین و مردونگی و مرام و فیلمفارسی بهم میخوره
هر وقت از خیابون آزادی رد میشم ، حالم از هر چی کنکور و کارنامه و عمر تلف شده و دانشگاه شریف و فرودگاه بهم میخوره

comments

Tuesday, December 09, 2003


We born to live
We live to love
We love to suffer
We suffer to die


اما فقط به خاطر تو
we die to reborn

comments

comments

Sunday, December 07, 2003

همیشه برام سوال بود که جبرئیل بعد از اینکه خدا مرحوم شد چکار کرد

comments

شیشه ی پنجره را باران شست

اینکه بعد از 8 روز بیدار شی ببینی آسمون به جای خاکستری ، آبیه درست مثل اینه که مادر آدم بعد از یه مدت از مسافرت بیاد ، هم خوشحالی هم ناراحت

comments

Saturday, December 06, 2003

Numb, but not comfortably,restlessly

یه مدتیه دست و دلم به هیچ کاری نمیره . صبح ها نمی تونم از خواب بیدار شم ، شبها هیچ جور خوابم نمیبره دانشگه یا نمیرم یا اگه هم برم مثل مجسمه میشینم خیره میشم به پنجره . الان 2 هفته است میخوام برم میزان فرمان ، تا حالا 10 دفه نزدیک بوده چپ کنم بمیرم ، وقتی میام اینجا یه چی بنویسم از 2 خط که بیشتر میشه حوصلم سر میره میبندمش . دیگه حال و حوصله چت کردن با رفقای قدیمی رو هم ندارم یا یاهو رو باز نمیکنم یا اگر هم باز کنم اینویزم نمیدونم دقیقن دلیلش چیه یه جورایی نامبم ولی کامفتبل نیستم بیشتر رستلسم
نمیدونم چه مرگمه

comments

من اصولن با ایده ی مشروب خوردن توی مهمونی مخالفم ، دیگه مهمونی خانوادگی که جای خود داره و اگه بعدش هم مجبور شی 40 کیلومتر رانندگی کنی که دیگه هیچی
ولی با همه ی این تفاسیر ، دمت گرم بابا عجب سگی بود به صد تا ویسکی و شامپاین می ارزید

comments

Rest In Peace

باز دوباره اذیتش کردین مرحوم شد
کرم دارین مگه بابا

comments

Thursday, December 04, 2003

Clone me tender

اگه مثل این رفیق ما عشق سیاوش قمیشی دارید ، فعلن برید اینجا مشابهش رو گوش بدین تا اصلش
تریپ اسم آلبوم رو هم داشته باشید تا اونجا که من میدونم
Grate
یعنی میله ، زندان ، شبکه تو این مایه ها ، حالا ربطش با معرکه چیه ؟ خدا داند
البته خودم هم دانم ! منظورش
Great
بوده

comments

Wednesday, December 03, 2003

بابا بربط

ای لولی بربط زن ، تو مست تری یا من؟

comments

Tuesday, December 02, 2003

نمایشنامه

حذف به قرینه ی معنوی

comments

Monday, December 01, 2003

از صبح ساعت 6 که از خواب بیدار میشم تا ساعت 12 شب که میام آنلاین 3000 تا ایده تو سرم میچرخه . همین که این صفخه ادیتور بلاگر رو باز میکنم فکرم مثل هارد فرمت شده بلنک میشه
ضمنن ، هر کس بتونه یه روش پیشنهاد کنه که من بعد از رفتن تو رختخواب در عرض کمتر از 3 ساعت خوابم ببره به قید قرعه جوایز نفیسی از قبیل 1 سال اشتراک رایگان وبلاگ و کمک هزینه خرید کارت اینترنت اهدا می شود

comments