Wednesday, March 17, 2004

illusions of a meant-to-be-drunk mind

از سیگار کشیدن دخترا خوشم میاد
از انگشت های کشیده ی سفید ، اونایی که تو عمرشون یه دونه قاشق هم نشستن خوشم میاد ، وقتی که سیگار رو نگه میدارن ، ،یه جوری که انگار هیچی بینشون نیست ، یه جوری که فکر میکنی سیگاره همیجوری عشقی اونجا وایساده ، به عشق انگشتهای دختره ، که اگه انگشتهاش رو هم از هم باز کنه باز سیگاره سر جاش میمونه
از صدای سیگار کشیدن دخترا خوشم میاد ، وقتی که سیگار رو از رو لبشون بر میدارن، اون صداهه، انگار که لبا نوچ باشن به هم چسبیده باشن، یه نفس کوتاه که بعدش میکشن
اما هیچ کدوم مثل اون موقعی نمیشه که مستی ، ولو میشی رو سرامیکای کف آشپزخونه ، چشات رو میبندی و یه جوری پک میزنی،انگار که باید با 4 تا پک تمومش کنی ، اون وقت به من میگی چرا هیچ وقت عرق تو رو نمیگیره
من هم میگم تو چرا مور نمیکشی؟ یا مارلبوروی پایه بلند؟


comments