Monday, June 21, 2004

1403/5/1

-پدر جان این وبلاگ نیمه تاریک تصادفأ مال شما نیست؟
-چرا پسرم از کجا فهمیدی؟؟
-پدر جان شما که الان نماز صبحتون قضا نمیشه چطور اون موقع به خدا فحش خار مادر میدادین؟
-اقتضای زمان بود پسرم!
-پدر جان شما معمولأ شب امتحانهای دانشگاه چکار میکردین؟
-البته مشخص است که بنده درس میخوندم
-آهان ! اونموقع خدای نکرده لب به نجسی که نمیزدین؟
-نجسی منظورت ان و گهه؟؟
-نه پدر جان منظورم الکلیجاته
-استغفرا... پسرم دوست ندارم تو خونه جلوی خواهر کوچیکت اسم این چیزا رو بیاری
-سیغار چی پدر جان سیغار هم میکشیدین؟؟
-نه بابا جان اگه نوشتم میکشیدم برای کلاسش بوده البته نه که فکر کنی کلاس داره ، ولی اونموقع وضعیت فرق میکرد
-متوجهم،اونوقت بابا جان این نیو کیه؟؟اسم مامانم که اقدسه؟
-استغفرا.. باباجان من اون موقع عشق ماتریکس داشتم.نیو قهرمان ماتریکس بود.حالا هم پاشو برو سر درست بزار من اخبارم رو گوش کنم . اون کابل ADSL رو هم باز کن بیار بده به من تا بعد امتحاناتت
-اما پدر جان....
-زهر مار و پدر جان پا شو برو گمشو تا از پنجره آویزونت نکردم


پ ن. اگر شما هم مثل من تصمیم دارید در آینده آدم گهی بشین ، هر وقت حس کردید دارید پیر میشید وبلاکتون رو پاک کنید

comments