Monday, September 29, 2003

برای ثبت تاریخ
این یکی دیگه از دیالوگ های فیلمه که من دوستشون دارم ، ماجرا اینه که قیصر از بندر میرسه تهران میره خونه بهش خبر میدن که خواهرش خود کشی کرده ، داش فرمونش رو هم برادران آبمنگل کشتن ، قیصر میره تو قهوه خونه ( این قهوه خونه هنوز زار بازارچه نایب السلصنه هستش و من توش چایی هم خوردم ) تو قهوه خونه با مهدی موش ( بهمن مفید) روبرو میشه و همونجا بیاد ماندنی ترین دیالوگ (یا شاید مونولوگ) فیلمفارسی بوجود میاد
قیصر : تو چرا این ریختی شدی؟ کی زدتت؟
میتی: قصه اش درازه
قیصر : کجا ؟
میتی : هیجی بابا ، من بودم ، حاجی نصرت رضا پونصد علی فرصت آره و اینا خیلی بودیم ، کریم آقامون هم ،بود
قیصر : کریم؟؟ کدوم کریم ؟
میتی : کریم آبمنگل ، میشناسیش ، آره از اونا آره از ما نه که بریم دواخوری ، تو نمیری به موت قسم ما اصن تو نخش نبودیم ، آره نه گاز دنده دم هتل کوهپایه دربند اومدیم پایین، یکی چپ یکی راست یکی بالا یکی پایین عرق و آبجو دوبل رو تخت نشسته بودیم داشتیم میخوردیم . اولی رو رفتیم بالا سلامتی رفقا لوله لول شدیم ، دومی رو رفتیم بالا سلامتی جمع پاتیل پاتیل شدیم ، سومی رو اومدیم بریم بالا آشیخ علی نامرد ساقی شد ، گفت بریم بالا ، مام رفتیم بالا گفت به سلامتی میتی تو نمیری به موت قسم خیلی تو لب شدم ، این جیب نه اون جیب نه تو جیب ساعتی ضامن دار اومد بیرون رفتم ا اومدم دیدم کسی نیست همه خوابیدن ، پریدم تو هتل اومدم دمه کوچه مهران اومدم پایین دیدم یه پسره این جوریه هیکل میزونیه زد بهم افتادم تو جوب ، گفتم هته ته ! گفت اه ! باز یکی گذاشت تو گوشم ، گفتم نامرداش دومی رو از اولی قایم تر زد ، دستمو کردم تو جیبم که برمو بیام دیدم کتکو رو خوردم
حالا ما به همه گفتیم زدیم ، شمام بگین زده ، آره ، خوبیت نداره . واردی که

comments