فکر میکردم اگه یه شب اون دیوارا ، اون دو تا چناره جلوی پنجره رو نبینم ، اگه یه شب تو اون اتاق نخوابم ، روانی میشم ، فکر میکردم کونم پاره میشه تا به یه جای جدید عادت کنم ، فکر میکردم یه هفته از خواب و آب خوردن میفتم
اشتباه میکردم
دیگه به چیزی وابسته نیستم
نه به پنجره های خونمون ، نه به آدماش ، نه به خاطراتش
تقید ، مای اس
اشتباه میکردم
دیگه به چیزی وابسته نیستم
نه به پنجره های خونمون ، نه به آدماش ، نه به خاطراتش
تقید ، مای اس