Tuesday, September 09, 2003

به شدت احساس حماقت می کنم . هر کاری می کنم یه جورایی ریده میشه توش ، بدبختیم اینجاست که به شانس و اقبال اعتقاد ندارم ،برای همین هر گندی که می زنم به جای ایکه به شانسم فحش بدم مجبورم فحش خارو مادر و بکشم به حماقت خودم . ه
امروز بر داشتم یه هارد رو که روش 80 گیگ آهنگ و شو بود رو فرمت کردم ، یه چیزی حدود یک سال طول کشیده بود که اینا رو جمع کرده بودیم ، هر مشتری که سیدی میاورد رایت کنه سیدیش رو میریختیم رو هارد ، حالا بعد از یک سال با یه حماقت ، یه کار بچه گانه همش به فاک رفت
اما چیزی که این وسط به من ثابت شد ، به غیر از حماقت خودم ، مردونگی منصور بود که هیچی به من نگفت ، چون من خودم اگه یکی هم چین بلایی سر هاردم اورده بود همونجا میریدم روش

comments