اون موقع که همه ی چراغها توی همه ی مسنجر ها خاموشه، دیگه وبلاگی نمونده که نخونده باشم ، تلفن خونه همه ی آدما یا مشغوله یا مرده ، هیچ کدوم از موبایل ها در دسترس نیستند انگار همه آدمها رفتن شمال ، اون موقعی که همه فیلمهام رو نیگاه کردم ، تلویزیون هم یا یه فیلم بکش بکش نشون میده یا گنده ترین مردان . اون موقعی که بارون میاد و دیگه دارم از بیحوصلگی میمیرم ، اون موقع که فکرت کلافه ام میکنه
تنها کاری که میشه کرد اینه که
wish you were here
رو باز کنی و وینمپ رو بزاری رو ریپیت و ولو شی روی تخت و رعد و برق رو نیگا کنی که آسمون رو بنفش میکنه
اونجوری دیگه هیچی تمرکزم رو بهم نمیزنه ، دیگه حتی سعی هم نمیکنم که فراموش کنم
آدم چه جوری میتونه چیزی رو که به غیر از اون به هیچی فکر نمیکنه فراموش کنه؟
تنها کاری که میشه کرد اینه که
wish you were here
رو باز کنی و وینمپ رو بزاری رو ریپیت و ولو شی روی تخت و رعد و برق رو نیگا کنی که آسمون رو بنفش میکنه
اونجوری دیگه هیچی تمرکزم رو بهم نمیزنه ، دیگه حتی سعی هم نمیکنم که فراموش کنم
آدم چه جوری میتونه چیزی رو که به غیر از اون به هیچی فکر نمیکنه فراموش کنه؟