Thursday, February 17, 2005

a Bulimic guide to galaxy

باید سرت رو تو یه فاصله حساب شده بگیری. نه اونقدر دور که گند بزنی به دور و ور هدف ،
نه اونقدر نزدیک که آب ته سیفون بپره تو صورتت

بقیه اش رو باید بسپری به انگشت هات

comments

Thursday, February 10, 2005

دیشب خواب دیدم چراغ قرمزه به جای اینکه کانت داون کنه هی داشت بیشتر میشد شماره اش


( از وقتی که همه بچه کونی ها از اقصی نقاط شروع کردن به مینیمال کون دادن تو وبلاگاشون تصمیم گرفتم خاطره بنویسم روی خورشید خانوم و هستی و اینا رو کم کنم لذا آره دیگه)

comments

Tuesday, February 08, 2005

- اگه یه روز صبح از خواب بیدار شی ببینی 50 سالته چیکار میکنی؟؟

-چشام رو میبندم ، هممم ، میگیرم... میمیرم

comments

Wednesday, February 02, 2005

وقتي تب دارم ، تن سرد کاشي هاي دستشويي رو به هرم تن و بوي موي هر دافلي ترجيح ميدم
وقتي تب دارم ، ميرم توي يه حباب ، بعد هم ميفتم توي يه چاه سياه ، تنها حسي که از عمق دارم فشار حبابه که بيشتر ميشه و بيشتر ميشه تا وقتي چشام ميزنه بيرون
وقتي تب دارم ، برام مهمه بدونم چرا زامبي ها زامبي ها رو نميخورن.برام مهمه بدونم اگه فيک کنم زامبي ها ميفهمن سالمم يا ميان ميخورنم؟ برام مهمه بدونم که زامبي ها هم تب دارن يا تب علامت شروعشه؟
وقتي تب دارم Kurt توي پوستر موهاش رو از تو صورتش ميزنه کنار و برام سر تکون ميده ، اونوقت خيالم راحت ميشه که همه حرفايي که براش زدم شنيده
وقتي تب دارم ، The Bends و Parachutes رو ميزارم تو يه playlist و شافل رو هم ميزنم
وقتي تب دارم ، نه تنها آستامينوفن نميخورم ، وبلاگش رو هم نميخونم ، چون وقتايي رو که تب دارم رو دوست دارم

comments